در این دوره می بینیم که نویسنده های حرفه ای چه چیزهایی در شروع کتاب خود می نویسند که نویسنده های تازه کار یا نویسنده های معمولی از آن ها قافلند. وقتی این عناصر را یاد گرفته و مهارت کافی برای استفاده از آنها را کسب کنید نه تنها خواننده ها را جلب می کنید بلکه ناشرها و منتقدان را هم به این باور می رسانید که در مورد کاری که می کنید جدی هستید و می دانید چطور باید خواننده های دائمی و طرفدار خود را جذب کنید، پس وقت را تلف نکنیم و به بحث اصلی بپردازیم.
خواننده ها باهوش هستند و به راحتی با یک رمان معمولی جذب نمی شوند. می توانید ریویوهای آمازون را بخوانید و متوجه شوید که خواننده های تا چه حد متعهد هستند، آنها گاهی در حد خود نویسنده با دقت در مورد کتاب نظر می دهند و می دانند که چه چیزی باید در کتاب گنجانده شود و چه چیزی نباید . چه تعدادی از افراد فکر می کنید قبل از خرید محصول در آمازون ریویوها را چک می کنند؟ درصد بسیار بالایی از بازدید کننده ها قبل از خرید هر محصولی ریویوی آن را می خوانند و چقدر احتمال دارد که شما محصولی را خریداری کنید که ریویوهای منفی و یا ضعیفی دارد؟ احتمال آن خیلی کم است. ولی شما می توانید از تعداد این ریویوهای منفی کم کنید آن هم فقط با وقت گذاشتن و نوشتن کتاب در بهترین حالت ممکن. نویسندگی خوب و دادن ساختار مناسب به داستان هر دو برای موفقیت کتاب مورد نیاز هستند. در این راهنما 5 عنصر اصلی و مهم که برای نوشتن فصل اول کتاب خود نیاز دارید مورد بحث قرار می دهیم. اگر این موارد را یاد گرفته و با تبحر کافی آنها را به کار ببرید می توانید داستانی بنویسید که خواننده ها درگیر آن شده و به خواندن آن ادامه دهند. پس از کجا باید شروع کنیم؟ احتمالا بارها شنیده اید و باز تکرار می کنیم فصل اول کتاب شما باید بی نقص باشد و خبر خوب این است که روش هایی برای نگه داشتن خواننده ها و قانع کردن آن ها برای ورق زدن در داستان وجود دارد و همه آن با ایجاد یک قلاب که خواننده ها نتوانند در مقابل آن مقاومت کنند شروع می شود. این قلاب معمولا یک سوال است – سوالی که معمولا در ذهن خواننده ها هنگام خواندن شروع داستان شما ایجاد می شود و آن ها را مجبور می کند که داستان را ادامه دهند تا به جواب آن برسند.
این قلاب لزوما یک سوال نیست که در ذهن آنها ایجاد می شود بلکه می تواند زنجیره ای از سوالات و در ادامه پاسخ ها باشد که خواننده ها را مشتاق نگه می دارد. این سوالات می تواند در مورد هر موضوعی باشد ولی ایجاد چنین سوالی در ذهن خواننده به آن سختی که خیلی ها فکر می کنند نیست. در طی سال ها نویسنده ها به خصیصه هایی دست یافته اند که باید در شروع داستان خود اضافه کنند تا خواننده ها درگیر آن شده و به خواندن ادامه دهند. در بهترین حالت داستان شما باید 5 موردی که در ادامه می آید ترجیحا در صفحه اول داشته باشد:
موقعیت (setting) شخصیت (character) درگیری/کشمکش/جدال (conflict) اکشن تون و لحن داستان.
در ادامه این پنح عنصر اصلی را موشکافانه مورد بحث قرار می دهیم ولی بیابید خلاصه نگاهی به این پنج عنصر داشته باشیم.
موقعیت (setting)
خواننده ها باید بدانند که داستان کجا اتفاق می افتد و آن ها را به کجا خواهد برد. آیا آنها در سیاره دیگری هستند و یا در مرکز یک شهر بزرگ و یا یک جنگل. بگویید که چطور شخصیت اصلی که مثلا یک پیرمرد است در جنگلی استوایی قدم می زند و برگ های خیس به صورت او برخورد می کنند و از صدای حیوانات جنگل بنویسید. در فیلم ها عنصر موقعیت با یک تصویر باز از منطقه ای که داستان در آن اتفاق می افتد نشان داده می شود
شخصیت (character)
شما باید داستان خود را با یک شخصیت شروع کنید و اگر بتوانید این کار را در جمله اول انجام دهید بهتر است چون طرح داستان چیزی به تنهایی خواننده ها را به داستان مرتبط نمی کند، این شخصیت ها هستند که برای خواننده ها جذاب هستند.
کشمکش (conflict)
گر در صفحه اول شخصیت های داستان دور میزی نشسته اند و در مورد آب و هوا صحبت می کنند وفادارترین خواننده هم به خواندن ادامه نخواهد داد. بدون درگیری در همان ابتدا داستان شما قطعا ناقص خواهد بود. همیشه داستان خود را با درگیری بین شخصیت ها شروع کنید.
اکشن
نیاز نیست اکشن در داستان ضربات یک قاتل بر جنازه مقتول و یا رانش زمین در یک شهر در دامنه یک کوه باشد، اکشن به معنای حرکت است، خواننده ها باید حس کند که داستان آنها را لحظه به لحظه به اوجی نزدیک می کند تا آنها مشتاق خواندن آن باشد و این حرکت باید از ابتدای داستان وجود داشته باشد.
تون و لحن داستان
شما قطعا می دانید که داستانی که می نویسید در مورد چیست ولی مربوط بودن تون و لحن با موضوع بسیار اهمیت دارد. لحن رفتاری است که شما به خواننده نشان می دهید.
دو مورد دیگر وجود دارد که باید قبل از ورود به توضیح مبسوط این 5 مورد به آن پرداخت.
اول این که پرداختن به گذشته چیزی نیست که در ابتدای داستان جایی داشته باشد. صرفا با این 5 عنصر داستان را شروع کنید نه چیز دیگری. در ابتدای داستان خواننده ها اهمیتی به گذشته شخصیت های اصلی نمی دهند.
دوم این که همه چیزهایی که در مورد آن بحث کردیم در یک کلمه جمع می شوند: promise یا وعده. چیزی که شما در ابتدای داستان ساختار بندی می کنید و می نویسید وعده ای است که به خواننده می دهید. شما در ابتدای داستان چیزی در حد یک لقمه یا نوک سوزن از یک بزم با شکوه به خواننده ها داده اید که آنها خواستار بقیه آن خواهند بود و اگر کار خود را در ابتدای داستان درست انجام داده باشید آنها قطعا به خواندن ادامه می دهند.
شخصیت (character)
هر داستانی نیاز به شخصیت هایی دارد، خواننده ها به خواندن ادامه می دهند چون می خواهند بدانند چه اتفاقی برای شخصیت های اصلی می افتد. آنها طرفدار سبک زندگی شخصیت اصلی می شوند و با تحقیر به شخصیت منفی و تلاش های او برای نشان دادن هوش خود فراتر از سایر شخصیت های داستان نگاه می کنند. به عنوان یک نویسنده چیزی که باید به خواننده ها وعده دهید جزئیاتی هستند که یک شخصیت پیچیده را می سازند. از دید شخصیت اصلی، خواننده ها فراز و نشیب هایی که نویسنده پیش روی آنها ایجاد کرده می بینند. یکی از نکات مهم در خلق شخصیت هایی که خواننده ها می خواهند با آنها ماجراجویی را ادامه دهند معرفی این شخصیت در ابتدای داستان است.
به چند جمله اول کتاب American assassin دقت کنید.
شخصیت اصلی در ابتدای داستان با چشم بندی که برای مراقبت از خود بسته در خودرویی ظاهر می شود. این شخصیت یک مامور سازمان اطلاعاتی آمریکاست ولی بدون دانستن آن هم می توان فهیمد که شخصی که در شرایط سخت این چنین چشم بند را می بندد تا چیزی نبیند که بهانه به بقیه ندهد شخصیتی پیچیده و متفکر است. این شخصیت در ابتدای داستان معرفی شده و نویسنده علاوه بر “شخصیت”، موقعیت، اکشن و درگیری را هم وارد داستان کرده است و لحنی البته نه چندان مشخص هم در این چند جمله اول دیده می شود. نویسنده این کتاب، استاد ساخت شخصیت های پیچیده است که خواننده ها عاشق دنبال کردن آنها هستند. از همان ابتدا شخصیتی پیچیده معرفی می شود.
کشمکش
حال بیایید به “کشمکش” نگاهی بیاندازیم. جمله اول نوعی درگیری را نشان می دهد. به یاد داشته باشید که درگیری همیشه به معنای درگیری بین دو شخص یا نیروی متخاصم نیست و گاهی مانند این مورد درگیری نوعی گرفتار شدن در یک موقعیت می تواند باشد . خواننده ها همیشه به دنبال کشمکش بین شخصیت ها و روبرو شدن با موقعیت هایی هستند که خود خواننده در زندگی واقعی با آنها روبرو نمی شود. اگر شخصیت ها همیشه در مورد همه چیز توافق داشته باشند چرا خواننده باید وقت خود را صرف خواندن آن داستان کند. نویسنده خوب همیشه پاراگراف به پاراگراف به دنبال ایجاد کشمکشی کوچک یا بزرگ برای شخصیت اصلی و نشاندن خواننده برای رسیدن به حل آنها می باشد.
حرکت/اکشن
در مورد “اکشن” اشاره شد که می خواهید از همان ابتدا شخصیت ها تحرک داشته باشند. با استفاده فقط از چند کلمه و جمله تحرک در شخصیت اصلی دیده می شود.
در اینجا تغییر وضعیت بدن و حرکت در جاده پر از سنگریزه نوعی تحرک محسوب می شود.
حال ببینید که نویسنده چطور “موقعیت” را در ابتدای داستان به کار برده است. از چیزی که نویسنده برداشت کرده است چه برداشتی می کنید؟ نویسنده فقط چیزی را نوشته که اکنون نیاز به دانستن آن دارید. او سوار بودن در خودرو در یک جاده را به عنوان موقعیت به کار برده ولی دقیق نشده و این جاده هر جایی و در هر کشوری می تواند باشد. در انتهای اولین پاراگراف هم نویسنده با نوشتن ماه و گرمای هوا زمان را نشان می دهد.
در مورد لحن چطور؟
نویسنده شخصیت اصلی را در موقعیت سختی قرار داده که مجبور است چشمان خود را در خودرو ببندد تا چیزی را نبیند و متوجه نشود که کجا می رود ولی در انتها نشان می دهد که شخصیت اصلی داستان به زودی درگیری جدیدی خواهد داشت که با توجه به سابقه ای که هنوز از او نمی دانیم به عقیده خود شخصیت اصلی سربلند بیرون خواهد آمد.
همان طور که می بینید نویسنده هر 5 عنصر را در پاراگراف اول به کار برده است هر چند که برخی قدرتمند تر و محسوس تر از بقیه هستند.
در این قسمت نویسنده ای را معرفی می کنم که به نظر من بهترین شروع کتاب های جنایی و کارآگاهی را دارد و همیشه خواننده را معطوف به شخصیت، درگیری و موقعیت در شروع داستان می کند. در این قسمت فقط به شخصیت نگاه می کنیم. این اولین خط کتاب eyes of prey نوشته john sandford می باشد.
او در اولین خط شخصیت اصلی را وارد داستان کرد و با معرفی کردن او به عنوان یک قاتل خونسرد درگیری ذهنی برای مخاطب ایجاد کرد و در یک جمله در ذهن مخاطب سوالی را ایجاد کرد : این شخصیت قاتل چه انگیزه و هدف و افکاری دارد؟
این روشی است که این نویسنده که کتابش در بین پرفروش ها بوده کار خود را شروع کرده است. نویسنده ها نمی توانند شخصیت خود را بدون معرفی مناسب رها کنند. آنها باید شخصیتی داشته باشند که بتوانند به آن اهمیت دهند. آنها می خواهند شاهد تغییر در آن شخصیت باشند.
به یاد داشته باشید که شخصیت اصلی را باید در متن موقعیت و درگیری قرار دهید. خواننده ها اصلا اهمیت نمی دهند که داستان در کجا اتفاق می افتد و یا چه خطری او را تهدید می کند مگر این که شخصیت را معرفی کرده اید و به او دلیلی برای اهمیت دادن داده باشید. هر قدر محل وقوع حوادث مهم باشد تا زمانی که خواننده ها شخصیتی که بتوانند به آن محل ارتباط دهند نیابند نمی توانند اهمیتی به آن دهند. فقط در این نقطه است که خواننده ها به محل وقوع داستان و خطری که شخصیت اصلی را تهدید می کند اهمیت می دهد.
یک نویسنده خوب می تواند در چند جمله به خواننده دلیلی برای اهمیت دادن به شخصیت اصلی را بدهد و شخصیت اصلی به عنوان محور داستان باعث می شود که بقیه عناصر داستان معنا پیدا کنند.
موقعیت
هیچ چیز بدتر از این نیست که نویسنده ای قسمت توصیفات ( description ) در داستان که به خواننده ها کمک می کند که تصویری برای آنها شکل بگیرد را ننویسد. خوب، شاید چیزی بدتر از این هم باشد – ننوشتن توصیفات موقعیت و صرف زمان برای اجاد شخصیت و کشمکش و اضافه کردن اطلاعات حسی که در ذهن خواننده کاملا متفاوت است. نکته این بحث این است که به خواننده ها اطلاعات لازم برای ساختن تصویری از موقعیت را بدهید. نیازی نیست که وارد جزئیات بیهوده مانند توصیف برگ همه درخت ها و وسایل آشپزخانه شوید ولی باید به خواننده نشان دهید که داستان کجا اتفاق می افتد و این کار را باید در ابتدای داستان انجام دهید.
وقتی که به موقعت فکر می کنید چه چیزی مهم خواهد بود؟
شما چه چیزی باید از موقعیت بدانید که بتوانید به خواننده منتقل کنید؟ اینجا به کِی و کجای رسیدگی به بحث موقعیت در داستان می پردازیم.
دوره زمانی که شما برای نوشتن داستان خود انتخاب می کنید تاثیر عمیقی بر داستان دارد
زمان حال، گذشته، آینده و یا زمانی ساختگی… بر روی عناصری مانند لباس شخصیت ها و زیر ساخت ها و روش های مسافرت و ترس های شخصیت در بین هزاران عنصر دیگر تاثیر می گذارد. در مورد رمان های جنایی، زمان وقوع داستان بر روی جرم هایی که اتفاق می افتد تاثیر می گذارد. اگر بر روی اصلِ داستان خود به نتیجه رسیده اید و راضی هستید باید ببینید کدام دوره های تاریخی برای داستان شما مناسب است، مگر این که داستان شما تکیه خاصی بر روی دوره ای خاص دارد مانند داستان سربازی که در جنگی خاص زخمی شده و عاشق پرستاری می شود! در ادامه هم باید ببینید که انتخاب های شما چطور بر روی توصیفات شخصیت و روش های بازجویی و کسب اطلاعات و وقایع همزمان تاثیر می گذارد.
با این کار به خواننده ها رضایتی در مورد دقت جغرافیایی/زمانی می دهید و دقیق بودن بی نهایت برای جلب رضایت خواننده ها اهمیت دارد. اکنون با وجود اینترنت خواننده ها می توانند در لحظه در مورد هر چیزی که در داستان شما می خوانند تحقیق کنند و اگر در هر زمینه ای اشتباه کرده باشید تحقیق خواننده ها حداقل به شکل ریویوهای منفی خود را نشان می دهد و این آخرین چیزی است که شما می خواهید.
بعد از بحث زمان وقوع داستان به بحث “کجا” می رسیم
زمان و مکان وقوع داستان ارتباط عمیق و تنگاتنگی با هم دارند و تاثیر زیادی بر هم می گذارند. وقتی که نوبت به تعیین محل وقوع داستان می رسد، یکی از اولین نکات تعیین فصل وقوع داستان است. آب و هوا می تواند تاثیر زیادی در داستان داشته باشد. اگر طوفان، بوران و سیل در داستان شما نقشی دارند شاید مجبور باشید مکان وقوع داستان را تغییر دهید. با تغییر موقعیت چشم اندازهای موجود هم تغییر می کند. یک شهر شلوغ یا جزیره ای استوایی چشم اندازهای مختلفی را همراه خواهند داشت و باید ببینید که آیا این چشم اندازها نقشی در داستان شما دارند یا نه.
ساختمان ها، سازه های هم در مناطق مختلف متفاوت هستند و همگی باید در نظر گرفته شوند.
در نهایت هم باید ببینید که موقعیت جغرافیایی چه تاثیری در شخصیت اصلی شما دارد
نکاتی مانند لهجه و لباس و ظاهر و وضعیت فیزیکی و بدن و شاخصه های فردی و رفتار اجتماعی در مناطق مختلف تغییر می کنند. در نهایت خود موقعیت باید شبیه یک شخصیت در داستان به نمایش در بیاید. توصیفاتی در مورد موقعیت ننویسید که تاثیری مستقیم یا غیر مستقیم بر روی شخصیت اصلی و سایر عناصر داستان ندارد. اگر به مکان و زمان توجه داشته باشید به موقعیتی خوب می رسید که به جای گیج کردن خواننده به ارزش داستان اضافه می کند.
آخرین نکته در مورد موقعیت داستانی، میزان تجربه شخصی شما به عنوان نویسنده با آن منطقه است.
بسیاری از نویسنده ها معتقدند که انتخاب موقعیتی که خود شما با آن آشنایی عمیقی دارید بهترین انتخاب است، اگر آشنایی خاصی ندارید ولی می توانید برای کسب تجربه به آنجا سفر کنید این کار را انجام دهید.
در موقع نوشتن داستان معمولا دو نوع پرسش برای خواننده ها مطرح می شود و این بر عهده نویسنده است که چنین پرسش هایی را ایجاد کند.
پرسش اول و متدوال که می توان در همه جای داستان آن ها را دید hook question نام دارد و معمولا چند صفحه پس از مطرح شدن، خواننده به پاسخ آن می رسد. این نوع پرسش، سوال “حالا چه اتفاقی خواهد افتاد؟” در ذهن خواننده مطرح خواهد کرد که زود به جواب آن خواهد رسید ولی پرسش بزرگ و مهم داستان که تقریبا همیشه در ابتدای داستان مطرح می شود و در انتهای داستان به آن پاسخ داده می شود و پرسش دراماتیک (dramatic question ) نام دارد و تقریبا مهم ترین چیزی است که خواننده را پایان داستان نگه می دارد و او را علاقه مند به داستان شخصیت اصلی داستان می کند.
در یک رمان عاشقانه پرسش دراماتیک چیزی شبیه ” آیا عاشق و معشوق می توانند از پس همه مشکلات پیش روی آنها بر بیایند و به هم رسند؟” خواهد بود و در داستان های جنایی “آیا کارآگاه می تواند قاتل را پیدا کند؟” این پرسش یکی از عهد های شما به خواننده می باشد ولی به یاد داشته باشید که پس از پاسخ دادن به این سوال داستان شما تقریبا تمام شده است و نمی توانید از خواننده انتظار داشته باشید که پس از رسیدن به پاسخ این سوال تعداد صفحات زیادی به خواندن ادامه دهد. پایان بد داستان معمولا بیش از سایر قسمت ها تبدیل به ریویوهای منفی می شود پس مراقب باشید. انتهای داستان باید با پاسخ دادن به پرسش دراماتیک و سایر پرسش های ریز و درشت دیگر در مورد همه شخصیت ها همراه باشد.
برگردیم به شروع داستان و فصل اول
فصل اول داستان شما را می سازد و یا از هم می پاشد… خواننده پس از خواندن چند صفحه اول یا فصل اول تصمیم می گیرد ادامه دهد و یا کتاب را ببندد، برای همین است که نویسنده ها فصل اول را بیش از هر قسمتی بازنویسی می کنند. این قسمت سخت ترین قسمت داستان برای نوشتن می باشد چون باید تمام عناصر اصلی را در همین قسمت معرفی کرد به طوری که خواننده به آن علاقه مند شود. نویسنده باید پرسش های مهمی را مطرح کند و شخصیت اصلی دوست داشتنی معرفی کند که خواننده ها عاشق دنبال کردن آن باشند.
در مورد داستان، سوالاتی وجود دارند که خواننده نباید در مورد داشته باشند و باید صریح قبل از این که سوال برای آنها مطرح شود در مورد آن اطلاعات دریافت کنند.
به عنوان مثال خواننده ها نباید از خود بپرسند “این مکان کجاست؟” شما نمی توانید درختان و ساختمان های یک مکان را توصیف کنید و انتظار داشته باشید که خود خواننده در مورد آن حدس بزند. نویسنده باید خود با اضافه کردن اطلاعات مربوط به محل وقوع داستان، خواننده ها را از محل وقع داستان مطلع کند. اگر داستان در چند نقطه مختلف رخ می دهد، می توانید مانند برخی نویسنده ها در ابتدای هر فصل محل را معرفی کنید. سوال دیگر هم این است که “این شخصیت چه ظاهری دارد و قیافه او شبیه کیست؟” معرفی خصوصیات ظاهری یک شخصیت تقریبا اولین چیزی است که خواننده ها باید در مورد آن بدانند، آنها نمی توانند یا نمی خواهند رفتارها و حرکات شخصیت اصلی را در یک قالب بی شکل و یا ظاهری که خود برای شخصیت اصلی ساخته اند مجسم کنند. این وظیفه شماست که به خواننده کمک کنید آن را مجسم کند. البته لازم نیست تمام خصوصیات ریز و درشت یک شخصیت را در ابتدا مشخص کنید ولی چیزی در حد فرم بدن و رنگ پوست و مو می تواند برای شروع کافی باشد. در ادامه می توانید به خصوصیات کمتر بارز آنها بپردازید مثلا این که چطور می خندند تا بر روی دست آنها خالکوبی ریزی دیده می شد. ولی به خود و خواننده لطف کنید و در همان ابتدا خصویات ظاهری را مشخص کنید و زحمت تجسم چیزی که ننوشته اید را به خواننده ندهید.
سوال دیگر این است که “این شخصیت کیست؟” و این که چطور این شخصیت در داستان شما جای می گیرد. شاید باور نکنید ولی داستان افراد مبتدی را دیده ام که نام شخصیت چندین صفحه بعد از معرفی فرم ظاهری او مشخص شده است.
سوال دیگری که مطرح می شود این است که “این شخصیت در این صحنه و موقعیت به دنبال چه چیزی است؟” شاید ندانید ولی هر موقعیت و صحنه ای در داستان هدف خود را دارد. این چیزی است که شخصیت و داستان را به جلو پیش می برد و خواننده را مجبور به حدس زدن می کند. مطمئن شوید که درک درستی از اتفاقات هر صحنه وجود دارد تا خواننده بداند که آیا شخصیت ها در حال رسیدن به هدفشان هستند یا نه. تعلیق که از عوامل اصلی برخی داستان هاست بستگی به اطلاع خواننده از هدف شخصیت اصلی دارد.
اما به سوال اصلی می رسیم؛ سوالی که خواننده ها مطرح می کنند این است که “چرا باید به این داستان و شخصیت و هر عنصر دیگری در آن اهمیت دهم؟ ” اگر خواننده ای چنین سوالی را در هر قسمتی از داستان داشته باشد، احتمالا به خواندن ادامه نخواهد داد و شما به مشکل بر خواهید خورد. برای همین است که باید تمام اضافات داستان را حذف کرده فقط قسمت های مهم که خواننده به آنها اهمیت می دهد نگه دارید.
این ها خلاصه ای از نحوه نوشتن یک شروع خوب شبیه کار نویسنده های بزرگ بود. امیدواریم که شما هم کتاب خود را در بین پرفروش های ژانر خود و حتی فراتر از آن ببینید.
چگونه با استفاده از روشی ابتکاری ایده و شخصیت های خوب خلق کنیم؟
چند بار اتفاق افتاده است که خواستید داستانی بنویسید ولی نمی دانید از کجا باید شروع کنید؟ چند بار شده word را باز کرده باشید و به صفحه سفید خیره شده باشید و به دنبال ایده و شخصیتی خوب گشته و به جایی نرسیده باشید؟ روشی ابتکاری وجود دارد که به آن روش روزنامه ای می گوییم. اگر هفته ای یک بار از این روش استفاده کنید همیشه ایده و داستانی برای پرداختن خواهید داشت. گاهی شما شخصیتی خوب در ذهن دارید ولی داستان و موقعیتی مناسب برای استفاده از آن شخصیت ندارید ولی بالعکس، گاهی داستان خوبی دارید ولی نمی توانید شخصیت مناسب برای آن داستان را بیابید. ولی پس از مدت ها به روشی رسیدم که همیشه در این موارد به من کمک بزرگی می کرد.
من به لیستی از شخصیت های مناسب و خلاصه داستان هایی نیاز داشتم که هر موقع نیاز بود بتوانم از آنها استفاده کنم. اگر داستان خوبی داشتم شخصیت مناسب را می توانستم از میان نوشته های خود در دیتابیسی که ساخته بودم بیابم. اینجا بود که روش روزنامه ای من شکل گرفت؛ این لیستی که من ساختم براساس ژانر، شخصیت و موضوع های داستانی بود که از مقالات روزنامه استخراج می کردم. در این قسمت خواهم گفت که چگونه لیستی از هزاران شخصیت اصلی و منفی و موضوع های داستانی در ژانرهای مختلف فقط در عرض یک سال ساختم.
برای این کار می توانید چهار فایل word یا هر فایل دیگری برای ذخیره اطلاعات باز کنید. این چهار فایل را به نام های “ژانر” و “داستان” و “شخصیت اصلی” و “شخصیت منفی” ذخیره کنید. در هر کدام از این 4 فایل لیست چند روزنامه معتبر که تمام وقایع دنیا را پوشش می دهند بنوسید. هر هفته در حد نیم ساعت تا یک ساعت صرف خواندن روزنامه ها و یافتن داستان های جذاب کنید و راحت ترین راه آن خواندن تیترهای روزنامه هاست و اگر چیزی نیافتید وارد مقاله ها شوید. تیترها معمولا به حدی برای جذب مخاطب به دقت انتخاب می شوند که اگر چند تیتر ایده خوبی برای یادداشت کردن به شما ندهد بقیه خواهند داد. قسمتی از مقاله را که به موضوع لیست شما می خورد کپی کنید ولی هدف استفاده دقیق از داستان های داخل روزنامه نیست، فقط ایده گرفتن از آنهاست. این کار را برای تمام عناصر چهارگانه انجام دهید تا چیزی شبیه دیتابیش کاملی بعد از مدتی کوتاه بسازید. تیتر مقاله ها معمولا مشخص کننده ژانر می باشد و معمولا مقالات در ابتدا خلاصه کوتاهی دارند که بسیار می تواند کمک شما کند تا مجبور نباشید کل مقاله را بخوانید. این قسمت خلاصه در مقاله ها همان کاری را می کند که شروع داستان شما انجام می دهد، طعم داستان را به شما می چشاند و پرسش هایی در ذهن خواننده ایجاد می کند که برای رسیدن به آنها کل متن را می خواند.
برای جلوگیری در اتلاف وقت، جستجوهای خود را در ژانر های مورد علاقه خود انجام دهید. اگر علاقه به نوشتن داستان های جنایی و کارآگاهی دارید، می توانید مقالاتی که در بخش حوادث در مورد قتل هایی که به تازگی انجام شده اند بخوانید. اگر نویسنده رمان های عاشقانه هستید داستان های افرادی که پس از سالها همدیگر را می یابند و عشق های جاودان را بخوانید.
زمان هایی پیش می آید که در اخبار و روزنامه ها و مجلات در مورد افرادی با استعدادها و حرکات عجیب شنیده اید و افرادی که کارهای بزرگی انجام داده اند، همه اینها می توانند ایده هایی برای شخصیت اصلی یکی از داستان های شما باشند.
حال که تا اینجا این مقاله را مطالعه کردید بد نیست سری به دیگر مطالب مرتبط با این موضوع بزنیم.
پروسه نشر کتاب در آمازون
راهنمای کامل انتشار شخصی کتاب در Amazon kindle direct publishing (KDP)
29 سایت که می توانید کتاب های خود را در آنها به فروش برسانید